کجایی که بعد رفتنت شدم آن هرزه دیوانه که از کویی به کوی دیگر زلیخاوار در پی عطر گیسوانت شناورم.

کجایی که بعد تو جسمی سرد شدم.بعد تو بی هوا زیستم و بعد تو زیستن را مردم.

چشم به کجا دوخته ای که از نگاهت آتش گیرد و باز بروید؟چشم هایت به کدام اقیانوس باریده که اینچنین یاد دریا پریشانم می کند؟

ماه شب های تار من.زیبای من.ای دل انگیز ترین نغمه ی ناشنیده حوریان.فرشته آتشین بالم.

کجایی که در نبودت این گونه پریشانم؟

شاید تو همان فنجان قهوه ای هستی که هنگام غرق شدن خورشید در دریاچه خون می نوشم و مرحمیست بر آلامم.

ای زیباترین نقاشی ابرها بر پیکره فیروزه ای آسمان.

ای خرمایی تر از موهای درهم بافته آن دختر دیوانه.

سرگردانی هایم در وادی وحشت های شبانه را محرم تویی.ای که به عبادت نورت شب ها زوزه کشان آسمان را میبوسم


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها